اگه دوست دارید توی یه جشن متفاوت عجیب و خفن مهمون باشید اونم بدون هیچ هزینه ای پس با کشورگرافی همراه باشید تا بریم به قلب مکزیک و یه مراسم باستانی و سنتی و بسیار زیبا به اسم جشن مردگان.
وقتی بچه بودم پدرم یه نوار وی اچ اس آورد که جابجاییش اون موقعها مثل حمل بمب اتم خطرناک بود. اون نوار یه مستند دربارهی جشن روز مردگانِ مکزیکیها بود. یکی از جالبترین جشنهای مکزیک و دنیا که هر سال تو ماه اکتبر و نوامبر به مدت سه روز برگزار میشه. مکزیکیها فرهنگ خاصی برای احترام گذاشتن به کسایی که از دنیا رفتن دارن. براشون جشن و پایکوبی میکنن و سعی میکنن این جشن هر چه باشکوهتر باشه. تو خونه هم یه جای مخصوص برای گرامیداشت مردههاشون تعیین میکنن و تصاویر و عکسهاشون رو اونجا میذارن چون اعتقاد دارن که روح مردهها تو روز مردگان به خونههاشون سر میزنن... یه چیز دیگه اینکه تو باور و فرهنگ مکزیک، گل جعفری نارنجی به عنوان گل مردگان شناخته میشه.
رفتن به مکزیک و گشتن تو خیابونای مکزیکو سیتی که پایتخت مکزیکه همیشه آرزوم بود اما خب، نشد و من تو یه تصادف جونمو از دست دادم.
روی یه پل وایساده بودیم. به بدن اسکلتی خودم نگاه کردم. به بقیه هم نگاه کردم. همه مثل کاراکترای توی انیمیشن کوکو بودن. داد زدم. « من میخواستم برم مکزیک. »
یه مرد اسکلتی دستش رو گذاشت رو شونهم و گفت: « هولا hola»
گفتم چی؟
گفت: « یعنی سلام.» کمی بهم زل زد و گفت:« هوس تاکو کردی؟ »
گفتم چی؟... گفت: « غذاس دیگه. » کمی صبر کرد و گفت: « یه ساعت وقت داری. من میتونم ببرمت اونطرف، مکزیک رو ببینی. »
گفتم: « واقعا؟ » گفت: « من یکی از نگهبانای اینجام. »
دستمو گرفت و به پرواز دراومد. « با تعجب گفتم تو میتونی پرواز کنی؟ »
گفت « سی si » قبل از اینکه بپرسم یعنی چی گفت یعنی آره.
گفت: « از مکزیک چیزی میدونی؟» گفتم: « نه؟ »
گفت پس بذار تا میرسیم کمی از اونجا بهت بگم... .
مکزیک 130 میلیون جمعیت داره. زبان اداری و کاربردی اونجا زبان اسپانیاییه اما این کشور هیچ زبان رسمی نداره و از سال ۲۰۰۳، تعداد ۶۲ زبان بومی سرخپوستی هم به عنوان «زبانهای ملی» ثبت شدن و به رسمیت شناخته میشن. کشور مکزیک بزرگترین کشور اسپانیاییزبان جهانه و حدود یکسوم از کل اسپانیاییزبانهای جهان تو مکزیک زندگی میکنن.
۷۰ درصد مردم مکزیک از تبار مستیزو (دورگه سفیدپوست و سرخپوست)، ۱۵ درصد سفیدپوست و ۹٫۸ درصد سرخپوست هستن.
83٪ مردم مسیحی کاتولیک و 7 درصد پیرو شاخههای دیگه مسیحیت هستن.
مکزیک از شمال با ایالات متحده و از جنوب با گواتمالا و بلیز هم مرزه.
نگهبان اسکلتی که داشت با سرعت نور پرواز میکرد یهو وایساد. گفت: « خب، اینم از مکزیک. »
دستمو ول کرد و شروع کرد به رقصیدن تو هوا. داد زدم و گفتم: « داری چیکار میکنی اسکلت دیوونه؟ »
گفت دارم رقص ماریاچی تمرین میکنم... من تو هوا معلق بودم. گفتم: « چی؟؟ »
گفت: « رقص ماریاچی یه رقص سنتیِ که تو اون زنا لباسای رنگارنگ خودشون رو همراه با ضربآهنگای شاد ماریاچی تو هوا به جلو عقب میچرخونن. تو این رقص دو نفره مردا دستشون رو پشت کمرشون حلقه میکنن و زنا جلوشون دامن افشانی میکنن. »
گفتم تو که داری تنهایی میرقصی. گفت: « چون همیشه تنها بودم مجبور شدم اینجوری ماریاچی برقصم. » بعدش پرسید. « میدونی مکزیک سیصد سال مستعمره اسپانیا بود تا اینکه جنگهای استقلال راه افتاد و سال 1810 استقلال مکزیک اعلام شد؟ »
گفتم: « نو no »چشمکی بهش زدم و گفتم یعنی نه. گفت: « آفرین. » دستمو گرفت و دوباره با سرعت به پرواز در اومدیم. دوباره داد زدم. « یواااش، وگرنه خودمو خیس میکنما. »
گفت: « احمق تو اسکلتی. » گفتم. « آها. »
جلوی یه معبد بزرگ وایسادیم. گفت اینجا رو مایاها ساختن.اسمش نوهوچ مول هستش. گفتم مایاها رو میشناسم.
گفت: « قوم مایا از مشهورترین قبایل سرخپوست مکزیک بودن، معمولاً شهرهاشون رو تو دل جنگلای بارانی میساختن. محل زندگی و فعالیت مایاها حدود جنوبی کشور مکزیک و سرتاسر گواتمالا و والسالوادر رو شامل میشد. قوم مایا یکی از تمدنهای بسیار پیشرفته آمریکای مرکزی تو دوران پیشاکلمبی بود، که دستآوردهای خیلی چشمگیری تو هنر، معماری، ستارهشناسی و ریاضیات داشت. الان هم گروههایی از اقوام مایا تو مکزیک و گواتمالا زندگی میکنن. مایاها با بهرهگیری از تمدنهای گذشته خود مثل اولمک تونستن بین سالهای۲۵۰ تا۹۰۰ بعد از میلاد تمدنی عظیم رو تو آمریکای مرکزی پایهگذاری کنن.
این قوم به گویشهای زیاد زبان مایایی حرف میزدن و یه نوع خط ابتدایی هیروگلیفی هم داشتن که آثاری رو با اون خط نوشتن. مایاها به یکباره تمدن و شهرهای عظیمشون رو رها کردن و به دامن کوهستانها پناه بردن، که دلیل این اتفاق به خاطر از بین رفتن آثار مکتوب اون دوره و طرح نظریات مختلف هنوز مشخص نیست. جمعیت مایاهای امروزی که از بازماندههان فرمانرواهای دوران باستان آمریکای مرکزی هستن، حدود هفت میلیون نفره، که بیشتر تو جنوب مکزیک و نواحی کوهستانی گواتمالا و بلیز زندگی میکنن.
نزدیک به سه هزار سال مناطق آمریکای مرکزی محل زندگی تمدنهای پیشرفته سرخپوستی بودن. اما تو سال ۱۵۱۹ تمدنهای بومی مکزیک از طرف اسپانیاییا مورد حمله قرار گرفتن. اسپانیاییا با استفاده از سلاحهای آتشین تونستن تمدنهای آزتک، مایا و اولمک رو تو مکزیک شکست بدن و این کشور رو به تصرف خودشون دربیارن.
دستمو روی شونه مرد اسکلتی گذاشتم و گفتم منم یه چیزی میدونم که مربوط به مایاها میشه. گفت چی؟
گفتم. « اون بَتمنی که همه ما میشناسیم، یه شخصیت کاملا اصیل نیست؛ چون درواقع نسخهای باستانی از این ابرقهرمان محبوب وجود داره. این بتمن اصیلتر که از خدایان مورد احترام قوم مایا بود، اسمش کاماسوتز بود.
کاماسوتز تو زبان کیچی (که از گویشهای مردم مایاس) بهمعنی «خفاش مرگه». کاماسوتز تو حدود سال ۲۰۰ ق.م پرستیده میشد و تو اساطیر مایا عمدتا بهصورت مردی با بدن و بالهای خفاش، با صورتی نقابپوش به تصویر کشیده شده.
جالبه که کاماسوتز تو کتابای کامیک ظاهر شده، اما نه تو مجموعه کامیکهای بتمن، بلکه درواقع بهعنوان دشمن «پسر جهنمی (Hellboy)» تو کتابای کامیک و فیلمای این مجموعه ظاهر شده.
یه لحظه نگاه کردم دیدم نگهبان اسکلتی یه گلنار گرفته دستش و داره بهش گاز میزنه و میخوره.
گفتم: « چرا خرابش میکنی؟ اونجور ازش استفاده نمیکنن که. »
گفت: « پس چجور ازش استفاده کنم؟ »
یه نگاه به بدن خودمون انداختم. گفتم بخور بخور.
دوباره به پرواز دراومدیم. مرد اسکلتی داشت از مکزیک برام میگفت. « مکزیک یه کشور مرتفع و کوهستانیه و تنها قسمتی از اون مسطحِ که تو شبه جزیره «یوکاتان» هستش. از اونجا که ارتفاع این کشور از ۵۰۰ متر بیشتره، دما نسبت به عرض جغرافیایی و ارتفاع زمین، متغیره. شمال این کشور خشک و غیرقابل کشتِ در حالی که جنوب، مرطوب و گرمه.» روی مکزیکو سیتی وایسادیم. مرد اسکلتی هنوز بوی گلنار میداد. گفتم بیا بریم پشمک بخوریم این بو رو از بین ببره. گفت: « اولا کسی ما رو نمیبینه، دوما ما پزو نداریم. »
گفتم. « پژو برای چته؟ »
گفت:« گوج، واحد پول مکزیک پزو هستش. درضمن، مکزیک یازدهمین اقتصاد برتر دنیاس و همینطور جزو ده کشور برتر تو تولید غلات تو جهانه. »
گفتم گوج یعنی چی؟
گفت احمقو بخوای بامزه بگی میشه گوج.
وقتی تو یکی از خیابونا فرود اومدیم بوی غذا رو که از یکی از رستورانا میومد میتونستم حس کنم. اون موقع که هنوز زنده بودم گاها تو ایران غذاهای مکزیکی میخوردم... غذاهای مکزیکی با طعم دهندههای قوی و متنوع، انواع ادویه و ترشی و تزیینات رنگی اون تو جهان شناخته میشه. خیلی از غذاهای مکزیک امروزی غذاهای سنتی ازتکها و مایاهاست که تو اون ذائقه اسپانیاییا هم به کار رفته. غذاهای مکزیک بخاطر آب و هوای محلی، موقعیت جغرافیایی و تفاوتهای قومی بین ساکنینِ بومی اون تو نقاط مختلف متفاوته.
اگه بخوام از از غذاهای مکزیکی اسم ببرم، از معروفترینش میشه تاکو رو گفت که از غذاهای سنتی این کشوره. چاوچا هم یکی دیگه از غذاهای مکزیکیه. کمتر آداب و رسومی به اندازه مراسم تهیه و تدارک تامالها (که یه نوع غذاس) عجیب و غریبه. تامالها تنوع زیادی دارن، به طور مثال تاکو یکی از انواع تامالهاست. و تو هر منطقه شیوه خاصی برای درست کردن اون وجود داره. با وجود این که غذای رایجیه و به طور روزانه مصرف میشه اما درست کردن اون اصلا کار سادهای نیست. برگ ذرت خشک شده رو دور خمیر بادوم زمینی میپیچن، بعدش حدود یه ساعت و نیم با بخار تو یه ظرف کاملا بسته طبخ میشه. تو طول مدت طبخ امکان اینکه به اونا نگاهی انداخته بشه وجود نداره، به خاطر همین اگه اشتباهی تو تهیه اون مرتکب شده باشید همه چیز خراب خواهد میشه.
مرسومه کسی که این غذا رو درست میکنه یک جفت برگ ذرت خشک تو گوشهاش بذاره تا مانع از شنیدن شایعاتی بشه که ممکنه تو آشپزخونه گفته میشه. گفته شده هیچوقت نباید با عصبانیت مشغول درست کردن تامال شد، چون روی اونا تاثیر میذاره و خرابشون میکنه. اگه اوضاع خوب پیش نره و همه چیز خراب بشه، آشپز باید تامالها رو مواخذه کنه. بعضیا سرشون فریاد میزنن، یه عده دیگه هم به قابلمه مشت و لگد می کوبن، برای همینه که روی بعضی ظروف طبخ این غذا آثار مشت و لگد به جا مونده.
به نگهبان اسکلتی گفتم خوبه که نیازی به غذا نداریم. گفت: « پس چی. » و شروع کرد به قر دادن کمرش و خوندن... « قر تو کمرم فراوونه... »
«گفتم این آهنگ کشور ماس، توئم بلدی؟» گفت: « پس چی. من آهنگ همه کشورا رو بلدم. »
گفتم. « شانس نیاوردم، اگه یه ماه دیرتر میمردم، عروسی دوستم بود. حیف... . »
گفت: « غصه نخور یاکریم. »
حرف از ازدواج شد، میخوای کمی از رسم و رسومِ ازدواج اینجا بهت بگم؟
گفتم حتما
گفت: « آداب و رسوم ازداوج تو مکزیک، شهر به شهر و حتی خونواده به خونواده فرق میکنه ولی خب یه سری سنن اصلی دارن که بین همه ثابته.
لباس عروس تو مناطق مختلف متفاته. عروس ممکنه یه لباس کتونی سفید ساده یا یه لباس رنگارنگه خیاطی شده به اسم huipil بپوشه. دوماد هم پیرهن توری نازک و رنگی به اسم guayabera میپوشه که برای آب و هوای گرم مکزیک مناسبه. در طول مراسم دوماد به عروس 13 تا سکه طلا به اسم آراس میده که نشونه اعتماد زوجین به همدیگهس. در واقع دوماد اعلام میکنه که عروس همهی دارایی اونو پیش خودش نگه داره و هنگام دریافت سکهها عروس هم قول میده که امانت دار باشه. عدد 13 نماد مسیح و حواریون اون هستن.
یکی دیگه سنن ازدواجشون اینه که بعد عقد، کشیش یه گردنبند بلند هشت گوش دور گردن زوجین میندازه که نشان وحدت ابدی اوناس. بعضی از زوجها هم حلقهای از شکوفههای نارنجی که نمادی از خوشبختیه رو ترجیح میدن.
غذای عروسی هم برنج تند، لوبیا و غذای سنتی تورتیلا از جمله غذاهای اصلی مراسم عروسی هستن. موسیقی روز عروسی هم به عهده گروه ماریاچی هستش که از دو ویولون، دو ترومپت، یه گیتار اسپانیایی، یه ویولا، و یه گیتارون تشکیل میشه که عروسی رو میترکونن. با اجرای این موسیقی و رقص لامارچا، وقتی که عروس و دوماد وارد میشن ازشون استقبال میشه.
همینطور که تو مکزیکو سیتی قدم میزدیم و از آفتاب گرم لذت میبردیم، جلوی یه گالری وایسادیم. به نگهبان اسکلتی گفتم من تو این دنیا نقاش بودم.
گفت: « از آدمای مشهور و هنرمندای مکزیک کسی رو میشناسی؟ »
گفتم خیلیا. مثل زاپاتا، فریدا کالو نقاش
فریدا کالو دی ریورا یه نقاش مشهور و به نام مکزیکی بود که الان یکی از افتخارات کشور مکزیک به شمار میاد. از آثار پرتره و بقیه آثار اون که از طبیعت الهام گرفته شده ترکیبی از واقعیت و تخیله. معمولا تو آثار این نقاش مشهور میشه چهرههای معروف رو دید. نقاشیای این نقاش مشهور بیانگر طبقات اجتماعی و جنسیه و اون رو نقاش سورئالیست و فمنیست هم لقب دادن.
خونهی این نقاش مشهور تو مکزیک موزه شده. این خونهی آبی به دلیل داشتن دیوارای آبی به این نام معروف بوده و محل تولد و زندگی و مرگ این هنرمنده. فریدا تو سال 1957 تو پنجاه سالگی بخاطر بیماری که داشت فوت شد و پس از مرگش همسرش خونهی اون رو با وسایل داخلش بخشید تا مکانی برای بازدید طرفداران اون بشه. این خونه تو محل کلونیال دل کارمن مکزیکوسیتی قرار داره که از قدیم به محلهی روشن فکران مشهور بود.
امیلیانو زاپاتا سالازار هم از رهبران و افراد مشهور کشور مکزیک بود که مخالف حکومت دیکتاتوری پورفیریو دیاس بود. این شخص از پیشروان انقلاب کشاورزی مکزیک هم بود. اون با تشکیل یک گروه انقلابی باعث انقلاب و جنبش تو سال 1994 شد.
تو سال 1909 مردم زاپاتا رو به عنوان رهبر خودشون انتخاب کردن. دلیل این انتخاب بخاطر دونستن مردم از قدرت زاپاتا و نفوذ اونها بوده. به طرفداران زاپاتا که زاپاتیست میگفتن شروع به تصرف زمینای کشاورزی به تشویق رهبرشون کردن. زاپاتا تو سی سالگی رهبر و فرماندهی دفاعی شد و تبدیل به یک سخنور و نمایندهی خبره شد. اون همچنین برای دفاع از حق و حقوق سرخپوستا وارد جنگ شد. زاپاتا تو سال 1919 بعد از کشمکشها و درگیریای زیاد با گلوله کشته شد.
وقوع انقلاب تو مکزیک باعث تغییر خیلی چیزها تو مکزیک شد که یکی از اونا نقاشی دیواری بود که تاثیر زیادی روی سایر نقاشهای دنیا هم گذاشت. طلایه داران نقاشی مکزیک، اوروزکو - ریورا و سیکیه بودن که تو فرهنگ مکزیک به (گروه سه بزرگ) مشهورن. اونا بانقاشی سه پایه ای مخالف بودن و همین شد که نقاشی دیواری رو جایگزین اون کردن. این هنرمندا با استفاده از عناصر هنر کلاسیک اروپا - هنر نوین قرن بیستم و هنر بومی سرزمین خودشون موفق به خلق هنری زیبا - شکوهمند و موثر تو عرصه نقاشی دیواری شدن.
خیلی از هنرمندای مکزیکی سعی میکردن مفاهیم انقلاب رو تو قالب نقاشی انتقال بدن. این سه هنرمند بزرگ مکزیکی آرمانهای مشترک داشتن اما هر کدوم به طرز خاص و شخصی کاراشون رو ارایه میدادن.
مکزیک آدم معروف و هنرمند کم نداره. تو هالیوود هم مکزیکیای زیادی فعالیت میکنن که جزو بهترینا هستن. مثل آلخاندرو گونزالس ایناریتو که از کارگردانهای بزرگ دنیاس که فیلمهای زیادی ساخته مثل از گور برخاسته. یا گیرمو دل تورو که هزار توی پن رو ساخته. یا از بزرگترین فیلمبردارای بزرگ دنیا، میشه امانوئل لوبزکی رو اسم برد که فیلم جاذبه رو فیلمبرداری کرده.
نگهبان اسکلتی انگشت شصتش رو بالا آورده بود... گفتم مرسی. گفت الان تو یه شهر دیگه جشنه میخوای بریم؟
« گفتم حتما. »
دست همدیگه رو گرفتیم و دوباره به پرواز دراومدیم. وقتی وایسادیم صدای آهنگ همه جا رو گرفته بود. (آهنگ یه حلقه طلایی) نگهبان اسکلتی گفت: « فکر کنم اشتباه اومدیم. » دوباره به پرواز دراومدیم.
نگهبان اسکلتی گفت: « برنده جایزه نوبل و نویسنده مکزیکی، اوکتاویو پاز میگه: هنر برپایی جشن و جشنواره تو هرجایی به جز مکزیک دست کم گرفته میشه.
این که هیچ جای دیگه مثل مکزیک جشنواره برگزار نمیکنن، یه حقیقته غیر قابل انکاره.
از بعدی میتونم کاندلاریا رو اسم ببرم که تو اوایل ماه فوریه هزاران نفر برای این جشن که به معنی عید تطهیر حضرت مریمِ، به شهر رودخانه ای و استعماری Tlacotalpan هجوم میبرن. تو این جشن مذهبی تصویری باشکوه از حضرت مریم رو به طرف پایین رودخونه شناور میکنن.
جشنواره فیلم مورلیا تو اواسط اکتبر شهر رو زنده میکنه. این جشنواره یه سکوی پرتاب برای مستند سازا و آثار داستانی به حساب میاد. این برنامه از نگاه نسل فیلم سازان نسل جدید به جامعه مکزیکی نگاه میکنه. کافههای متوحش تو پیادهروها با فعالیت مردم تو میدان اصلی پر از سرو صدا میشن. یعنی جایی که جمعیت شبانه برای نمایش فیلم روی پرده تو فضای باز یا وقایع فرهنگی دیگه دور هم جمع میشن.
جشنواره آتیش بازی یه جشنواره ملی نه روزهس که هر سال از اواسط قرن نوزده تو مکزیک برگزار میشه و اغلب بیش از صد هزار نفر تو اون شرکت میکنن. این جشنواره رویدادیه برای ترویج سنت تولید و استفاده از آتیش بازی. این جشن به افتخار خدای جان، قدیس حامی سازندگان آتش، آغاز میشه. جشنواره ملی مدرن آتش بازی از سال 1989 شروع شد و شامل مسابقات آتیش بازی میشه، اما رویداد اصلی دویدن گاوهاس که تعداد زیادی چارچوبهای گاو مانند تو امتداد خیابانای تالتپک گردونده میشن.
جشنواره گولاگوتزاس هم که تو شهر اوکساکا برپا میشه، نشون دهنده موسیقی و رقص فولکلور محلی و سنتیِ که برای قرنها حفظ شده. این جشنواره تو ماه جولای برگزار میشه و بیشتر وقایع هم تو یه آمفی تئاتر بزرگ که بالای یک تپهس اتفاق میفته. برای تجربه صمیمانه تر، خیلی از شهرای اطراف نسخه های کوچیکتری از همین جشنواره رو میزبانی میکنن.
داشتیم از بالا به رقص مردم نگاه میکردیم. گفتم کجاییم؟
نگهبان گفت: « اوکساکا، اینم از جشنواره گولاگوتزاس. »
بعد از اینکه کمی شادی مردم رو نگاه کردیم نگهبان اسکلتی گفت: « تو مکزیک پیوند ویژهای بین مرگ و زندگی وجود داره. جمعیت این کشور هر روز خشونت و تعداد وحشتناکی قتل را تجربه میکنن. اگه به سوسوکوتلن بریم، میتونیم ریشهی عمیق سنتهای عزاداری رو پیدا کنیم. میتونیم هزاران گل، شمع و مردمی رو تماشا کنیم که یاد و خاطرهی مردههاشون رو گاهیاوقات حتی با زدن گیتار و خوندن آواز زنده نگه میدارن.
صحرای باخای کالیفرنیا روی شبه جزیرهی شگفتانگیزی به همین نام قرار داره که اطراف اون رو اقیانوس گرفته. با وجود بارندگی کم، کمی رطوبت تو اون به چشم میخوره. پدیدهی منحصربهفرد رودخانههای خارقالعادهی کویری که از تالاب سان ایگناسیو جریان پیدا میکنن، ساختارهایی رو شکل میدن که از بالا مثل درختای غولپیکر به نظر میرسن. این منطقهی اکولوژیکی دارای تنوع قابل توجهی از حیوانات، قورباغهها، پرندهها و تعدادی از جانورای کمیابه. گردشگرا از شبه جزیره بازدید میکنن و از طبیعت بکر و دستنخوردهی اون لذت میبرن.
یکی از محبوبترین نقاط دنیا پارک لاس پوزاسه که مثل خرابهای باستانی به نظر میرسه. ادوارد جیمز، هنرمند نامتعارف انگلیسی، این پارک سورئال رو تو جنگلی بارانی ساخته. مجسمههای سورئال که مثل خرابههای یه عمارت به نظر میرسه، با طبیعت زیبای منطقه ترکیب و برداشتی از یک سرزمین عجایب خالی از سکنه رو خلق کردن.
موزهی کانکون یکی از مشهورترین جاذبههای زیرآبی دنیاس که تو ساحل شهر آفتابی کانکون قرار داره. مجسمهسازی به اسم جیسون تیلور، تعدادی مجسمهی انسانی ساخته و اونا رو زیر آب نصب کرده. این موزه در واقع به منظور حفاظت از صخرههای دریایی ساخته شده. تو ساخت این مجسمهها از مواد طبیعی استفاده شده و هر کدوم از اونا دست آخر به یه صخره دریایی مصنوعی تبدیل میشن. این ساختارهای هیجانانگیز رو میشه از داخل قایقهای کف شیشهای، توسط شنا با لولهی تنفسی یا غواصی اسکوبا (با تجهیزات) دید. گردشگرا همچنین میتونن صخرههای طبیعی مرجانی ببینن.
توضیحات مرد اسکلتی که تموم شد، یه نفس عمیق کشید و گفت: « وقت تموم شد. باید بری. »
گفتم. « زمان چقد زود میگذره. »
مرد اسکلتی گفت آدیوس؛ یعنی خداحافظ
از دید مرد اسکلتی خارج شدم و ادامه سفرم رو در پیش گرفتم.